محبوب من! به خویشتن جفا کردم. این درها باز نمی شوند و من اغلب خودم را سرزنش می کنم که چرا عمر را پشت درهایی تباه کردی که هرگز باز نمی شوند.
محبوب من! آیینه ها گفتند که بگویم چقدر خندیدن به شما می آید. وچقدر نگاه کردن،به چشم های شما می آید.
محبوب من!همه نقاشی ها وپرتره ها می گویند به شما بگویم که لبخند مونالیزا، اقتباسی از یک تبسم نیمه کاره شماست.
محبوب من! چه قدرشادی و امیدبه آینده، به شما می آید. چه قدر دست به سرکردن، روزهای سرد زمستان، به شما می آید. و هیچ کاری نکردن به آنها که شما نیستند.
چنان که آه کشیدن وغصه خوردن، به من می آید؛ که من همیشه خار دم باد بوده ام. شما شکوفه زاری، سرشار عطرهای قابل حمل. زلف خوی کرده در طوفان های دنباله دار، درمیان بادهای بدی، هراس آور.
محمد صالح علا
ازاینجا
درباره این سایت