هر لحظه خوشم که جا روی جای پا تو میگذارم .هر آن منتظرم در حوالی خودم .میان شهری که به نام توست ببینمت.
از دور .یده یده .و دلم برود با تمام آنچه تویی!
من فرسنگ ها راه را به عشقت پیمودم .
خسته خسته .
اما انگار
چرخ تقدیر به دوری ما،دور گرفته!
فاصله میان ما همان است که بود.
تو می آیی و من میروم .
قدم میگذاری _بی هوا و بی حواس_ روی رد پاهایم.!
تو هستی و من نیستم .
راست است این شعر که
نفسم میگیرد .
در هوایی که نفس های تو نیست .
باورم نمیکنی؟.
زندگی الاکلنگ وار من است دیگر .
ما نمیتوانیم هر دو بالا بمانیم .
پایین هم.
بیا .
بیا از این شهر بازی جهنمی فرار کنیم.
درباره این سایت