شاید تنها نکته مثبت اتفاقای امشب این باشه که بابا با حال عصبی ای گفت :تو به درد این کار نمیخوری!برو فارسی خودتو بخون!
یا داداش پشتم در اومد که خب بدبخت این یه بارو حق داره خب.
یا ابجی گفت من میتونم قسم بخورم که تو یه جای دیگه جات بهتره.
+وقتی عمه ی یک کودک خردی و اعصاب نداری و دوست داری هرچی پیش اومده و پیش میاد رو از یاد ببری.
یه همچین سازه ای با انبار کنارش .اگر دقت بفرمایید.با لگو ساختم.و به خودم که اومدم دیدم عجب م شد .
در حالیکه صاحب لگوها حضرت امیرعلی خان داشت با دبه خیارشور بازی میکرد!!!
درباره این سایت