امشب داداش بزرگه به همراه زن داداش محترم اومده بودن خونمون و همین الان رفتن.

داداش اومده . میگه هاااا؟چرا انقدر گیجی؟؟؟

میگم ها؟

میگه گیجی دیگه.هیچی!

میگم خان داداش اضطراب منو کشت.دارم همینطوووری گند میزنم به امتحانا!

میگه صد دفعه بهت گفتم اینطوری درس نخون .همینه اوضاعت.وای از شهین جا نمونم وای از مهین جا نمونم.جمع کن بساطتو.درس بخون یه چیزی بفهمی!میگم اوووه . ن و منکر نمیخوان ازم اون دنیا سوال حقوقی بپرسن ک.ول کن بابا‌.

میزنه رو زانوم میگه پس یه چیزی بخون که بتونی به سوالای ن و منکر جواب بدی .بعد ۱۰۰۰ سال زندگی خواهر من.

میگم برم حوزه.؟

میخنده میگه نه.نمیگیری حرفمو .اصلا تو میفهمی من چی میگم؟

میگم نه.

میگه گیجی دیگه!

حرفای این داداشه رو نمیفهمم.!

 

+فقط ۳ تا مونده.

 

شما اضطراب میگیرین چی کار میکنین؟لطفا بهم بگین.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Brianna دکلمه های شاهو قادری فروش اینترنتی فرش کاشان ادبی وبلاگ شخصی داود سه یک کار علوم عمومی وآزاد شیراز تخفیف E-learning شبکه سئو memories