عصر جمعه است دیگر.

شده از بین هزار استرس داشته و نداشته ات.

از میان جزوه ها و کتاب های نخوانده ات.

سرک میکشد‌.از بین ورق ورق کتاب قانونت بیرون می آید و غمش را به جانت می اندازد .

در روز و روزگاری که شنبه و یکشنبه ات را نمیشناسی .حال دلت اما.روز جمعه را از روزهای دیگرت متمایز میکند

جمعه است و فهم جمعه .شناخت یک عصر جمعه نه نیازی به داشتن تلویزیون و رادیو دارد.نه تقویم و ساعت.

.

چقدر با عشق سپردم این دلو یه جا بش.

فک نمیکردم نخوادش .

رفت تموم خوبیام د آخه این بود جوابش.

یکی از بچه های داستان روانشناسه و این چقدر بده که روانشناسه .

چقدر بده که نگاهش به نگاهت که میوفته تا فیها خالدون دل و قلبت جلو چشماش عین یه مشت بازه.

دستم جلوش بدجور روئه.

امروز پیام داده.بعد حرفای عادی میگه که دیگه چرا نمینویسی؟چرا داستاناتو تو گروه نمیذاری؟

میگم وقت ندارم امتحانا بدجور دمارمو درآورده‌.کلاسای دیگه رو هم تعطیل کردم.

هیچی ننوشتم چن ماهه.

میگه یه چیزی بگم؟فک میکنم یه عشق بود که دستتو به قلم چسبونده بود.

که تو سرت پر داستان بود.نه؟

و من.خودم میزنم کوچه گیجا .و میگم منظورتونو نمیفهمم.

و اون میگه .مواظب خودت باش دخترجون.!

.

امروز و فردا هم میگذره و به قول یکی اون چه که باقی نمی مونه.غمیه که بی دلیل میخوریم.!

من برم.که درس ها رو هوان.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

babakdj پایگاه اطلاع رسانی دانشجویان 1300 متر باغ ویلا در ملارد جنوبی تور مالزی|تور ارزان مالزی|تور مالزی نوروز|تور مالزی نوروز 95 زری الیزابت http://javad-ghorbani.com/ جواد قربانی شمشادسرا حوزه مقاومت بسیج 17 حمزه سیدالشهداء شرکت خرید و فروش فلزیاب جویندگان طلا Erica