دلم میخواد یه روزایی ذهنمو .مثل کیفم خالی کنم رو میز .
و ت تش بدم انقدر که هیچی توش باقی نمونه.
هیچی.
بعدش دونه دونه آرزوهامو بردارم .فوت کنم.و خاک و گردشو بگیرم
ترس هامو مثل آدامس بجوئم.
استرسامو مثل آشغال دستمال کاغذی و رسید های قدیمی پرت کنم دور .
خاطراتمو زیر و رو کنم و اگه چیزی ازش به دردم خورد بذارم سرجاشو بقیه رو بریزم توی کشو و درشو قفل کنم.
عادتامو اطلاعاتمو.همه رو همه رو یه بار نگا کنم.و اگه چیزی از توش داغون شده و خراب .بر دارم بذارم یه جا دیگه.تعمیر کنم.بسازم از نو!
چیزی تو مغزم باقی نمونه یه چن لحظه .سبک شم!
میشد کاش .
ولی هرچی هم سعی کنم .
باز یه صدایی ته مغزم وز وز میکنه و تو دلمو خالی میکنه.!
درباره این سایت