کارای مامانا واقعا سخته.
این یه هفته .که مجبور بودم کل کارای خونه رو انجام بدم
فهمیدم.صبحونه ناهار شام.چای دم کردن و ظرف شستن.
خونه مرتب کردن و.اوووه.
دارم از هوش میرم.
ساعت ۶ از خواب بیدار شدم.
المپیاد .فعلا بای بای.
مامان میگه ها:میگه وقتی مجبور باشی .کدبانو هم میشی.عجله نکن!
اوپس.واقعا توان رفتن دانشگاه رو ندارم.
کاش بگن استاد نمیاد.یا تعطیله.یا هرچی!
منهرروز ۳ تا دادخواست واسه بابا تایپ میکنم امروز جون خودکار دست گرفتن ندارم دستی بنویسم ببرم واسه استادم.
ای خداااا.این شرایط منو داغان میکنه.یه رحمتی بفرست!
درباره این سایت