اهنگ "نباشی"محسن یگانه که میشنوم.

یاد بعد ازظهرای توی دبیرستان با بچه ها.

یاد چهارم دبیرستان و آش رشته مامان پزی که هر هفته یکی از بچه ها مسئول آوردنش بود .

و زیر درخت آلبالو روی چمنای زرد و سبز حیاط مدرسه و هوای یخ پاییز میخوردیمش.

یاد همخوانی های ساعت ۲ به بعد که همه بچه ها میرفتن و ما که کنکوری بودیم تا ۴ میموندیم .

یاد کتابایی که از سر خستگی پرت میکردیم هوا

یاد غذای خوشمزه و عاااالی سلف مدرسه .

و مسئول سلف بامعرفتی که میشناختمون و واسه کنکوریا بیشتر غذا میریخت و.

یاد کل خاطره های کنکورم میوفتم

هممون .همه بچه های چهارم انسانی که توی کلاس ۴۰۴ دبیرستان نمونه دختراندرس میخوندن.با این اهنگ میریم به اون دوران.

نمیدونم چرا هممون سوییچ بودیم یه سااال تموووم رو این آهنگ!

هییییی.

دلم تنگ شد.

+واسه شمام این شکلیه؟از یه جایی به بعد تو زندگیتون دیگه هیچ خاطره باحال و شیرینی که بشه یاد آوریش کرد به وجود نیومد؟؟؟

یا فقط واسه من اینطوریه؟

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزشگاه آرایشگری هنر آموزان شمیم هنر هیئت انصار المهدی عجل الله وبسایت طرفداران مریم قاسمی این نیز بگذرد Shelia معرفی اماکن تفریحی شیراز در جستجوی لبخند